خوش آمدید

هم استانی، شما هم برای سلامتی اسماعیل همراه شو+عکس

هم استانی، شما هم برای سلامتی اسماعیل همراه شو+عکس
چو عضوی به درد آورد روزگار/دگر عضوها را نماند قرار

خبر ساحلی : پدر و مادری که کمرشان از خمیدگی شاخه ی شمشادشان شکست! دقایقی مانده به اذان مغرب بود که سرزده وارد منزل پدری این جوان شدیم. منظره ی راز ونیاز جوان با معبودش در گوشه ای از حیاط منزل، تاثیر عجیبی بر ما گذاشت. به گزارش خبر ساحلی ؛ پس از انتظاری کوتاه چون سر برگرداند و ما را در قفا دید، با تواضعی خاص قرآن را بوسید ...

خبر ساحلی: پدر و مادری که کمرشان از خمیدگی شاخه ی شمشادشان شکست! دقایقی مانده به اذان مغرب بود که سرزده وارد منزل پدری این جوان شدیم. منظره ی راز ونیاز جوان با معبودش در گوشه ای از حیاط منزل ، تاثیر عجیبی بر ما گذاشت.

به گزارش ساحلی به نقل از خاصه؛ پس از انتظاری کوتاه چون سر برگرداند و ما را در قفا دید، با تواضعی خاص قرآن را بوسید ، و ما را به درون اتاق دعوت نمود ، پس از احوال پرسی و خوش و بش ، داخل وقت فریضه مغرب شدیم ، پس ادای نماز سر صحبت باز کردیم .

از تحصیلات پرسیدیم ؟

ورودی مهر ٨٣ دانشگاه اصفهان در رشته ی ادبیات فارسی بودم وتا ترم ٤ یعنی اواخر سال ٨٤ ادامه دادم که احساس کردم ، کمرم درد میکند . برای تعطیلات عید آمده بودم که فشار بیماری باعث شد که عطای تحصیل را علی رغم علاقه و استعداد ، به لقایش ببخشم.

پدر ادامه میدهد: به پزشکان متعددی مراجعه کردیم اما انگار قدرت بیماری برقدرت اطباء غلبه داشت ، درد عزیزمان آنچنان شدید بود ، که طاقت او را طاق، جگر ما کباب کرد و کمرمان را شکست…

IMG_3678 copy

 

مادر حالا فرتوت اینجای گفتار را تاب نمی آورد، انگار شبهای درد کشیدن جوانش برایش تداعی میشود، جمع را با بغض ترک میکند. پدر ادامه میدهد: تحمل حتی یک لحظه درد هم بدون مصرف مسکن، آنهم مسکن های قوی غیر ممکن می نمود.

به هر حال نا خواسته و غیر منتظره ذره ذره شاخ شمشادمان در برابر دیدگان خانواده خمید و خمیده گشت و زندگی برای ما نیز مردن تدریجی شده است . اکنون پس از گذشت بیش از ٨ سال پزشکان معالج امیدوارمان کرده اند که با بکارگیری پلاتین ، این قامت استوار ”بااراده”  اما به ظاهر خمیده را اندکی راست تر نمایند ، و حالا هم خوشحالیم هم دلگیر و دلشکسته . خوشحال به لحاظ بهبودی فرزندمان و دلشکسته از نظر عدم تمکین مالی حتی بخشی از مراحل درمان . پیشنهاد کردیم تا با درج شماره حسابی از اسماعیل، مشتاقان به امورات خیر را نوید دهیم، حسنه ی تضمین شده اگر میخواهید، اینجاست…..

اما مگر اسماعیل می پذیرفت، او محکم بر اعتقادش مبنی بر حاجت بر قادر متعال بردن پای می فشرد ولاغیر.

گفتیم از کجا معلوم که همان خدا این انگیزه را در ما بوجود نیآورده باشد، اما حریفش نشدیم…..

موقع خداحافظی ازخانواده اش خواستیم بیشتر به پیشنهادمان فکر کنند . تا اینکه هفته قبل پدر اسماعیل را ملاقات کردم، شماره حسابی را جهت وجوه اهدایی شما عزیزان از ایشان گرفتم . لذا چنانچه مایلید اطلاع بیشتری در این زمینه کسب و در این امر خیر مشارکت فرمایید، با شماره های ذیل تماس حاصل نمایید .

 

   نبض تهیدست نگیرد طبیب          درد فقیران همه جا بی دواست ….

کپی
لینک اشتراک گذاری

  • 883 بازدید
  • 0 نظر