خوش آمدید
اختصاصی خبر ساحلی ؛

قدیمی ترین چاپخانه فعال ایران در بوشهر + عکس

قدیمی ترین چاپخانه فعال ایران در بوشهر + عکس
نگاهي به قديمي ترين چاپخانه فعال ايران در سالگرد 107 ساله شدن در گفت و گو با مدير چاپخانه علوي بوشهر

 مي گويند تا روزنامه نگار نباشد، روزنامه يي در كار نيست اما شايد بهتر باشد اين قيد را هم اضافه كنيم كه اگر چاپخانه و كارگرش نباشد هم روزنامه يي نمي تواند بيرون بيايد. روزنامه نگاري كه مطلبي مي نويسد اگر روند حك شدن آن روي صفحه سفيد كاغذ رخ ندهد، چيزي به نام رسانه مكتوب و چاپي به دست مخاطب نخواهد رسيد.

اگرچه گفته مي شود عباس ميرزا، نايب السلطنه قاجار پس از سفر به فرنگ، چاپخانه و ماشين چاپ را با خود به ميهن آورد و «ميرزا زين العابدين تبريزي» مامور ايجاد آن شد، اما پيش تر از آن، اين ارامنه كوچانده شده به اصفهان توسط شاه عباس صفوي بودند كه چاپخانه را به ايران (اصفهان) آوردند. اما پس از ورود چاپ به ايران، بالطبع امكان انتشار روزنامه هم پديد آمد. «ميرزاصالح شيرازي»، مردي بود تحصيلكرده انگليس كه همت گمارد و «كاغذ اخبار» را به عنوان نخستين روزنامه ايراني در روز دوشنبه 25 محرم 1253 (11 ارديبهشت 1216) انتشار داد و در شماره نخست نوشت: «... همت ملوكانه اولياي دولت عليه مصروف بر اين گشته است كه ساكنين ممالك محروسه تربيت شوند...» اين روزنامه كه البته به شكل ماهانه انتشار مي يافت كمي بعد به تعطيلي كشيده شد. 13 سال بعد، در روز جمعه پنجم ربيع الثاني 1267 (18 بهمن 1229) اميركبير ايران، «وقايع اتفاقيه» را نشر داد كه البته هفتگي، چهار تا هشت صفحه در هر شماره، بيرون مي آمد و تا 57 سال بعد دوام آورد. انتشار اين روزنامه در ميان مردم و طبقات عامه تاثير بسزايي داشت. همين اتفاق هم سبب شد تا در دربار «دارالطباعه مباركه» تاسيس و محمد حسن خان اعتماد السلطنه هم وزير انطباعات دربار ناصري شود.
 


حالاديگر قفل چاپ و روزنامه در ايران باز شده بود و انتشار روزنامه به تدريج به ساير شهرها نيز تسري يافت. پس از تهران كه چاپخانه دربار را در اختيار داشت، شيراز صاحب روزنامه و چاپخانه شد و روزنامه «فارس» به شكل هفتگي از روز 20 جمادي الثاني 1289 (چهارم شهريور 1251) به طبع رسيد. البته موج روزنامه هاي دولتي همچنان ادامه يافت. سپس در اصفهان روزنامه «فرهنگ» را «ميرزا تقي خان سرتيپ» زير نظر مسعود ميرزا ظل السلطان نشر داد. هرچند تبريز نيز از اين قافله عقب نماند و مظفرالدين ميرزا در عهد ولايتعهدي «تبريز» را به مديريت «حسين كمال» منتشر ساخت. از آنجا كه اين روزنامه ها، در راستاي منويات حكومت بود، جرايدي چون «اختر» در استانبول، «حبل المتين» در كلكته و «ثريا» در قاهره به منظور تنوير افكار عمومي انتشار يافتند. در عصر مظفري اجازه انتشار روزنامه هاي غيردولتي صادر شد كه «ميرزا محمد حسين خان فروغي» ملقب به ذكاءالملك، روزنامه «تربيت» را به بوته نشر سپرد كه در اين ميان با ايجاد سبك و روشي تازه در نگارش مطالب و انتشار روزنامه، از حالت روزنامه هاي درباري خارج شد.

پس از تربيت، روزنامه «مظفري» در بوشهر بود كه با ذكر عبارت «مظفري جريده يي آزاد است» بر دولتي نبودنش تاكيد كرد و از معدود جرايدي بود كه در سال هاي استبداد پيشامشروطه در بيداري مردم كمك شاياني كرد. شماره نخست اين روزنامه هفتگي، در 15 شوال 1319 (پنجم بهمن 1280) به مديريت «ميرزا عبدالحميد خان متين السلطنه» و سپس لبيب الممالك شيرازي انتشار يافت. در دوره مظفرالدين شاه، نزديك به 70 روزنامه انتشار يافت اما نخستين روزنامه به معناي انتشار روزانه، «مجلس» بود كه پس از پيروزي مشروطه طلبان، در هشتم شوال 1324 (سوم آذر 1285) با مديريت «ميرزا محمد صادق طباطبايي»، بيرون آمد.

اما انصراف محمدعلي شاه از حمايت مشروطه، خون روزنامه نگاران را به جوش آورد و «سلطان العلما خراساني»، «سيد محمدرضا مساوات» و «ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل» در روزنامه متبوع مطبوع خود به ترتيب روح القدس، مساوات و صوراسرافيل، از خجالت شاه درآمدند و با مقالات تند و گاه طنزآميز او را نواختند. همان گونه كه اشاره رفت، رسانه و چاپ بدون شك لازم و ملزوم يكديگر هستند و تا چاپخانه نباشد، هيچ خبري نشر نمي يابد. نخستين چاپخانه هاي ايران پس از اصفهان، در تبريز، تهران، شيراز ، اروميه، يزد و بوشهر احداث شد.

اما در ميان اين اولين ها، تنها چاپخانه يي كه پس از گذشت 107 سال، همچنان استوار و پابرجا مانده است، «مطبعه مباركه علوي بوشهر» است كه در روز دوشنبه نيمه شعبان سال 1325 (31 شهريور 1286)، توسط «سيد عبدالله علوي بهبهاني» ايجاد شد. به بهانه سالگرد تاسيس اين چاپخانه با مدير نسل چهارم آن «سيد مهدي علوي» گپ و زديم و در چاپخانه اش قدمي زديم.

او در ابتدا از جد خود گفت كه نخستين بار چاپ سنگي را كه تا آن زمان در ايران بود، از هند وارد كرد و چهار كارگر هندي را هم به كار گمارد: «ايشان از گذشته به كار صحافي مشغول بود و به «سيد عبداللهِ صحاف» شهرت داشتند. اما عشق و علاقه به چاپ و البته تحولات عميق جامعه چون وقوع انقلاب مشروطه، سبب شد تا به اين كار روي آورد و چنين شد كه در اين خاندان موروثي شد. سپس پدر من، مرحوم سيد محمد علوي بهبهاني، به مديريت چاپخانه رسيد. اين علاقه تا به آنجا بود كه در سن 82 سالگي كه ديگر كمتر توان راه رفتن داشت، همچنان حروفچيني مي كرد و من كه بچه بودم برايش حروف را از گارسه درمي آوردم و ايشان فرم بندي مي كرد. خاطره يي هم بگويم. وقتي ايشان در منزل استراحت مي كرد هيچ كس جرات نداشت صدايي و سخني از خود صادر كند. اما به من مي گفت اين صداي عظيم دستگاه چاپ براي من، بهترين موسيقي عالم است. حاضرم همين جا رختخواب پهن كنم و به راحتي بخوابم.

«سيد ابوالقاسم علوي» اخوي بزرگ من، مدير بعدي بود كه قريب 70 سال از عمر خود را مشغول در اين كار بود تا آنكه از سال 1380 كه به سبب بيماري، توان اداره چاپخانه را نداشت، من به اينجا آمدم. كار هاي ديگر را رها كردم زيرا نمي خواستم چراغ اين خانه يكصد ساله خاموش شود. اين علاقه البته اكنون به فرزندان ما نيز به ارث رسيده و اميدوارم همچنان پايدار بماند.»

او از سودآور نبودن صنعت چاپ گفت و اينكه تنها عشق و علاقه بوده كه تا به حال اين چاپخانه را زنده نگه داشته است. اما چاپخانه علوي در همه اين سال ها، جز كتاب كه يكي از آنها قرآن نفيسي با حاشيه مطلادر 90 سال پيش بوده است، از انتشار روزنامه هم غافل نمانده است. سيد محمدعلي علوي در سال 1309 «نورافشان» را به صورت هفتگي و در چهار تا شش صفحه و تيراژ 300 تا 400 نسخه، با مديريت خودش منتشر ساخت كه نكته برجسته آن در اين ميان، سردبيري «شوكت سلامي» از بانوان فرهيخته بوشهر و مدير مدرسه دخترانه شاهدخت در آن زمان است. اين روزنامه تا سال 1317 ادامه مي يابد. شش سال بعد اما مرحوم سيد محمدعلي علوي علاوه بر مديريت، سردبيري روزنامه «نداي جنوب» را هم عهده دار مي شود كه هفتگي در چهار صفحه و تيراژ 500 تا 1000 نسخه با حروف سربي منتشر مي شد. اما با كودتاي سياه 28 مرداد 1332، به تعطيلي اجباري كشانده شد. اگرچه بعد از اين، در همه اين سال ها، برخي روزنامه هاي محلي بوشهر از جمله خليج ايران، درياكنار، آئينه جنوب و صداي بوشهر در اين چاپخانه انتشار يافت اما با وجود صدمه ها و فراز و نشيب ها همچنان استوار مانده است. «در زمان دولت موقتِ مهندس بازرگان قرار شد به هر يك از استان ها، درآمد يك روز نفت كشور داده شود. همان زمان به بسياري از چاپخانه هاي ديگر نقاط كشور از سوي استان هايشان، مبلغي داده شد و به سرعت رشد كردند اما به علوي كه شاخص فرهنگ استان است، هيچ توجهي نشد و حتي در همين سال هاي گذشته، سنگ اندازي هايي شد. با نداشتن سفارش و مشكلات فني زيادي روبه رو بوديم اما مهم آن است كه به قول نظامي «نهنگ آن به كه در دريا ستيزد/ كز آب خرد ماهي خرد خيزد». از آنجا كه در شهرستان هستيم، بايد همه امكانات را مهيا سازيم. ماشين ليتوگرافي را از فنلاند وارد كرديم. ماشين صحافي داراي امكانات چسب گرم و تازني است اما متاسفانه مجبور شده ايم، قسمت ليتوگرافي را تعطيل كنيم.

در دوران رياست جمهوري سيد محمد خاتمي، شبي اصحاب فرهنگ، افطارِ ماه رمضان را مهمان ايشان بودند. وقتي به رييس جمهور رسيدم و خود را معرفي كردم تعجب بسيار كرد از عمر بيش از 100 ساله يك چاپخانه در بيش از هزار كيلومتر دور از پايتخت. گفتم نكته يي دارم. گفت: «مي خواهيد بگوييد صنعت چاپ مظلوم واقع شده است؟ مي دانم. ان شاءالله بهتر خواهد شد.» صنعت چاپ پيشرفت قابل توجهي كرده است. چاپ سنگي به زحمت به 100 برگ در ساعت مي رسيد كه من به اواخر آن رسيدم كه سيستم كار كردن نورد هاي چاپ روي سنگي كه مركب بود و قبلش روي چاپ سنگي نوشته مي شد ماده يي مي ريختند كه نوشته ها برجسته و بعد هم چاپ مي شد. سپس چاپ سربي آمد. نوردهايي كه ژلاتيني بود و مركب را از مخزن مي گرفت و به فرم مي داد كه چاپ شود. در واقع ژلاتين را در ديگ مي گذاشتند تا زير آتش در بخار آب شود. بعد در قالب مي گذاشتند كه ميله يي وسط آن بود. ژلاتين كه آب مي شد از بالادر اين قالب ريخته مي شد و مي گذاشتند شب تا صبح در پشت بام كه سفت شود. اما به خاطر گرمايش و سرعت كار، بعد از چند ساعت دوباره آب مي شد و اين روند بايد دوباره تكرار مي شد كه بازده كمي داشت. تا امروز كه الكترونيكي شده است. كارگر زير كولر مي نشيند و سي دي را مي گذارد. همه چيز حتي رنگ را هم تنظيم مي كند و در ساعت حدود هفت هزار برگ مي زند.» وقتي به چاپخانه كه رفتيم، در كنار ماشين برش كاغذ از خاطرات خود گفت كه در آن زمان، بايد اهرم را مي چرخانديم كه علاوه بر دشواري برش كه ممكن بود درست انجام نشود، امكان قطع شدن دست را داشت. اما امروز، با وجود چشم الكترونيكي، حتي اگر دست هم برود، تيغِ گيوتين مانند دستگاه پايين نمي آيد. «جدا از آنكه چاپ سربي، خطرات جسمي براي كارگر چاپخانه داشت اما اگر بنا باشد انتخاب كنم حتما انتخابم چاپ سربي خواهد بود زيرا اگرچه سرعت و بازده اش كم و هزينه و زمانش بالاست اما اطلاق صفت چاپ به منزله هنر را حفظ مي كند و من اين را ارزشمند مي دانم.»

    در ادامه از شيوه چاپ و توزيع روزنامه در چاپخانه يي محلي گفت: «روزنامه هاي متعددي كه چاپ كرديم همه در اين سا ل ها بود. طبيعتا صفحات بزرگ تر روزنامه نسبت به كتاب، شكل كار را متفاوت مي كند. از سوي ديگر كتاب تاريخ مشخصي ندارد اما حساسيت مادر روزنامه اين است كه بايد به سرعت انجام شود. در آن دو دوره يي ما خود، روزنامه داشتيم، كار توسط «موزع» انجام مي شد. هر روزنامه يي اين گونه بود كه روزنامه را با دوچرخه به محل كار افراد و تجارتخانه ها مي برند. خبري از دكه هاي روزنامه فروشي نبود.»

    «هميشه حفظ محيط زيست، عامل محدودكننده صنعت چاپ بوده است. اكنون با پيشرفت الكترونيكي، دنياي صنعت چاپ، با تهديد مواجه است. با وجود آنكه ابزار نشر فرهنگ به شمار مي رود اما رو به افول است. با همه اين احوال و اوضاع اما همچنان عموما ترجيح مي دهند كتاب و روزنامه دست شان باشد بخوانند تا در سايت هاي خبري دنبال كسب اطلاع باشند زيرا تا عنصر چاپ نباشد هيچ خبري از سوي هيچ خبرنگاري نشر نمي يابد.» اين آخرين جمله يي بود كه سيد مهدي علوي در روزي كه چاپخانه پدري اش، 107 ساله شد، بيان كرد.

کپی
لینک اشتراک گذاری

  • 7151 بازدید
  • 2 نظر