خوش آمدید

مهمترین چهره های حوادث 92

مهمترین چهره های حوادث سال 92 - قسمت دوم


چهره قضایی سال

قضات همیشه منبع خبری برای خبرنگاران و روزنامه نویسان هستند اما گاهی اوقات خبرسازی آنها فراتر از پرونده هایی است که به آن رسیدگی می کنند و خودشان تبدیل به سوژه خبری می شوند. یکی از این قضات، قاضی عزیز محمدی، رئیس شعبه 71 دادگاه کیفری است که با کاری که انجام داد همه را به تحسین واداشت، چرا که او بعد از قتل پدرش، قاتل او را بخشید تا بخشش در عین قدرت را معنی کند.

ماجرا از این قرار بود که 13 مهر سال 89 مرد کهنسالی در خانه اش به قتل رسید. با اعلام خبر قتل مرد 88 ساله، ماموران راهی صحنه شدند و در تحقیقات دریافتندکه مرد کهنسال کسی نیز جز پدر قاضی عزیزمحمدی. عامل جنایت که پسر جوانی بود در بازجویی ها به جنایت اعتراف کرد و گفت: «وقتی قصد سرقت پول های مقتول را داشتم او متوجه شد و با هم درگیر شدیم مناو را خفه کرده و از محل گریختم.»

 

 


با تکمیل پرونده و پس از صدورکیفرخواست، مثل تمامی پرونده های جنایی، متهم برای صدور حکم در مقابل قاضی شعبه 74 دادگاه کیفری استان قرار گرفت و به دفاع از خود پرداخت. زمانی که نوبت به اولیای دم رسید، وکیل قاضی جنایی در جایگاه مخصوص قرار گرفت و اظهار کرد که موکلش قاتل را بخشیده است.

خوش شانس ترین مرد سال

حسین وقتی 8 ماه بیشتر نداشت و در خانه در خانه بود، دچارت حادثه ای شد که زندگی اش را تغییر داد. خوش شانس ترین مرد سال 92 از نظر ما سرنخی ها، نه کسی است که یک شبه میلیاردر شده و نه کسی که در قرعه کشی، برنده جایزه میلیونی شده است. خوش شانس سال کسی نیست جز حسین عابدی. پسر جوانی که سال ها به خاطر فرم صورتش، مخفیانه زندگی می کرد و سعی می کرد از کسانی که او را می شناسند فرار کند اما یک روز خیلی اتفاقی با دکتری آشنا شد که مسیر زندگی او را تغییر داد.

این ماجرا اگرچه شبیه سریال های تلویزیونی است اما حقیقت دارد و همین امسال رخ داده است. ماجرا از این قرار است که حسین وقتی 8 ماه بیشتر نداشت و در خانه در خواب بود، دچار حادثه ای شد که زندگی اش را تغییر داد. یکی از همسایه ها که به خانه آنها رفته بود، متوجه پسر خردسال نشد و صورت او را لگد کرد و همین حادثه باعث شد که چهره او تغییر شکل دهد و فرم وحشتناکی بگیرد.

با گذشت سال ها و بزرگ شدن حسین، چهره زشت او باعث شده بود که در بین دوستانش و حتی در مدرسه، مورد تمسخر قرار بگیرد تا جایی که برای فرار از خنده های همکلاسی هایش مجبور شد ترک تحصیل کند. این کار هم برای او چاره ساز نشد و وی باز هم از سوی دوستان و همسایه ها مورد تمسخر قرار می گرفت و در نهایت حسین بر آن شد تا از شهر و دیارش فرار کند و به تهران بیاید؛ جایی که به نظرش کسی او را نمی شناخت و راحت تر می توانست زندگی کند.

پسر جوان، کارتن خوابی و دستفروشی در فرودگاه مهرآباد تهران را به زندگی در بین دوستان و آشنایانش ترجیح داد و بدین ترتیب زندگی جدید او در پایتخت شروع شد. سال ها بعد یک روز که در فرودگاه دستفروشی می کرد، به طور اتفاقی یک متخصص زیبایی به نام «دکتر سنجری» او را دید و وقتی در جریان داستان زندگی اش قرار گرفت، گفت که حتما کمکش می کند.

به این ترتیب دکتر متخصص، حسین را به مطبش برد و پس از انجام چندین عمل جراحی، توانست چهره او را طوری تغییر دهد که مرد جوان بعد از سال ها فرار از اجتماع، بتواند به زندگی عادی برگردد و به آرزویش برسد. برای خودمان هم جالب بود که بدانیم حسین حالا با چهره جدیدی که پیدا کرده است کجاست و چه کار می کند. به همین خاطر با او تماس گرفتیم. او در یک غرفه کتابفروشی در فرودگاه مهرآباد جایی که سال ها در آنجا دست فروشی می کرد و همانجا می خوابید مشغول به کار شده است و قرار است تا چند وقت دیگر یکی از این غرفه ها را خودش اجاره کند.
 

 


حسین حالا از هم صحبتی با هیچکس فرار نمی کند و برای خودش به یک کتابفروش خبره تبدیل شده است و قصد دارد در سال جدید به فکر زندگی مشترک باشدو شاید همین روزها خبرش آمد که او ازدواج هم کرده است.

اما بخوانید از دکتر سینجری، همان پزشک نیکوکاری که با هزینه شخصی خودش، پسر جوان را بارها تحت عمل جراحی قرار داد و زندگی تازه ای را به او هدیه کرد. دکتر سینجری، در حال حاضر در اردبیل مشغول طبابت است. انگار کارهای خیر او تمامی ندارد چرا که حسین عابدی تنها کسی نیست که او به صورت رایگان، صورتش را عمل کرده است.

بعد از حسین عابدی، دکتر سینجری به دختر جوان دیگری نیز کمک کرد تا زندگی عادی پیدا کند. این دختر جوان که مهسا نام دارد، زمانی که یک سال بیشتر نداشت دچار تشنج شد و به خاطر از دست دادن تعادلش به داخل آتشی که در جلوی خانه شان روشن بوده پرت شد.

مهسا در این حادثه، از ناحیه صورت دچار سوختگی شدیدی شدو با گذشت سال ها، این سوختگی همراه او بود. او به خاطر صورتش در هیچ جمعی وارد نمی شد و زندگی در خلوت را برای خودش انتخاب کرده بود تا اینکه دکتر سینجری توسط یکی از خیرین، از ماجرای مهسا باخبر شده شد و به سراغ او رفت. مهسا چندین بار توسط دکتر سینجری تحت عمل زیبایی قرار گرفت و حالا او مانند دخترهای هم سن و سالش به زندگی بازگشته است.

شوک سال: بازگشت از مرگ

گاهی اوقات بعضی از حوادثی که در کشور رخ می دهند، آنقدر دور از ذهن و محال هستند که هر کسی با شنیدنآنها شوکه می شود. شوک آورترین خبر امسال هم بی شک ماجرای زنده شدن مرد اعدامی بود که در شهرستان بجنورد به جرم همراه داشتن مواد مخدر به اعدام محکوم شده بود اما پس از اجرای حکم، در حالی که همه تصو رمی کردند که وی مرده است، در سردخانه پزشکی قانونی زنده شد.



این مردکه علیرضا نام دارد، به اتهام همراه داشتن حدود یک کیلو ماده مخدر کریستال از سوی دادگاه به اعدام محکوم شده بود. حکم اعدام وی اواخر مه رامسال در زندان بجنورد اجرا شدو این مرد، به همراه چند محکوم دیگر به دار مجازات آویخته شدند. پس از اینکه پزشک زندان، مرگ همه اعدامی ها را تایید کرد، اجساد آنها به پزشکی قانونی انتقال یافت اما پیش از اینکه اجساد برای خاکسپاری به خانواده هایشان تحویل داده شود، یکی از کارمندان سردخانه متوجه شد که علیرضا زنده است.

این مرد به سرعت به بیمارستان منتقل شد و در بخش مراقبت های ویژه بستری شد. انتشار این خبر، جنجال زیادی در رسانه ها به وجود آورد و حالا این سوال مطرح بود که آیا علیرضا باید دوباره اعدام شود یا اینکه دیگر نباید حکمش اجرا شود.
 

 


در چنین شرایطی مباحث حقوقی زیادی از سوی کارشناسان در رسانه ها مطرح شد، عده ای می گفتندکه حکم باید دوباره اجرا شود و عده ای نیز معتقد بودند که نیازی به اجرای دوباره حکم نیست. سرانجام اما رییس قوه قضاییه به این مباحث پایان داد و اعلام کرد: «حکم اعدامی اجرا نشده اما به لحاظ عاطفی یکی از راه های برخورد با فرد اعدامی که مرگ با به چشم دیده و شدایدی را تحمل کرده است، عفو است و چنین فردی که دارای وضعیتی خاص است می تواند مورد لطف و عفو نظام اسلامی قرار گیرد. نظر اینجانب بر پیشنهاد عفو فرد مذکور از مجازات اعدام با یک درجه تخفیف است. بدین ترتیب مرد اعدامی، از چوبه دار رهایی یافت و پس از درمان اولیه در بیمارستان به زندان انتقال یافت.»

ریزعلی خواجوی شماره 2

پیدا کردن فردی به عنوان پلیس نمونه در بین این همه ماموری که هر روز برای حفظ امنیت ما تلاش می کنند کار سختی است اما بدون شک، گروهبان یکم شیرازی، یکی از ماموران نمونه سال 92 است. ماجرایی که پای آنها را به روزنامه ها کشاند، بامداد 16 تیر ماه سال جاری رخ داد.

آن روز، او و دو سرباز دیگر، در حال گشتزنی در منطقه زرکان کرج بودند که از طریق مرکز پیام باخبر شدند اهالی محل دو فرد مشکوک را در بین خطوط راه آهن مشاهده کرده اند. گروهبان شیرازی و دو سرباز جوان که نزدیکترین تیم پلیس در آن منطقه بودند، بلافاصله راهی محل شدند و در همان گشت زنی های اولیه دو فرد معتاد را دستگیر کردند.

دو فرد معتاد دوکیسه سنگین همراهشان بودکه در بازرسی این دو کیسه، 132 مهره و قطعات فلزی و 43 عدد صفحه فلزی نگهدارنده ریل قطار کشف شد. کشف این قطعات به این معنی بود که دو فرد معتاد، ریل های راه آهن را باز کرده اند تا با فروش آنها خرج موادشان را دربیاورند. ماجرا اما زمانی حساس شد که معلوم شد نبود قطعات دزدیده شده، بی شک باعث می شود که قطار، هنگام عبور از ریل دچار حادثه شود.

از سوی دیگر، خبرها حاکی از آن بودکه قطار تهران - تبریز به زودی از راه می رسد و با وجود خراب بودن ریل ها، فاجعه ای مرگبار در حال رخ دادئن است. در چنین شرایطی بود که گروهبان شیرازی با کمک دو سرباز دیگر دست به کار شدند و همه توانشان را به کار بستند تا خودشان را به ایستگاه قطار برسانندو ماجرا را به مرکز پیام گزارش کنند. آنها موفق شدند با مخابره خبر خراب بودن ریل ها به مرکز پیام راه آهن، قطار مسافربری را درست لحظاتی قبل از رسیدن به ریل های آسیب دیده، متوقف کنند و مسافران و مردم منطقه را از حادثه هولناکی که در کمینشان بود، نجات دهند.

گران ترین سرقت سال

7 میلیارد تومان، ارزش طلاهایی بودکه 2 سارق جوان در نخستین سرقت عمرشان به سرقت بردند. شاید باورنکردنی باشد اما ماجرا حقیقت دارد و این سرقت گران و کم سابقه، مدتی قبل در کرمان رخ داد. متهم اصلی این پرونده که فوق لیسانس یک رشته پزشکی داشت و جواهرفروشی که او برای سرقت در نظر گرفته بود، در طبقه اول ساختمانی قرار داشت که در پشت آن یک آزمایشگاه پزشکی بود.

این سارق میلیاردی پس از اینکه دستگیر شد، ماجرای سرقت را اینطور توضیح داد: «2 سال پیش به صورت اتفاقی به آزمایشگاه مورد نظر رفتم. وقتی آنجا بودم متوجه شدم که بخشی از طبقه همکف ساختمان، متعلق به جواهرفروشی مجاور است، طوری که با سوراخ کردن دیوار پشتی آزمایشگاه، می شد وارد جواهرفروشی شد.

آن روز به صورت کاملا تصادفی فهمیدم که یکی از درهای آزمایشگاه نیز به داخل کوچه پشتی باز می شود. مدت ها از این ماجرا گذشت تا اینکه یک شب، فیلمی هالیوودی را دیدم که ایده سرقت را از روی فیلم برداشتم.

در این فیلم نشان می داد که دزدان با سوراخ کردن دیوار به یک جواهرفروشی دستبرد زدند و بعد هم برای اینکه ردی از خودشانبه جا نگذارند، آنجا را به آتش کشیده و فرار کردند. پس از اینکه نقشه سرقت به ذهنم رسید، آن را با دوستم در میان گذاشت. یک روز پنجشنبه در ساعت کار اداری، به ساختمان 3 طبقه آزمایشگاه رفتم. آن روز در پاگردی که به پشت بام می رسید، در پشت کارت ها پنهان شدم. چند ساعتی آنجا بودم تا اینکه همه از ساختمان بیرون رفتند. ساعت حدود 9 شب بود که از مخفیگاهم بیرون آمدم و به آزمایشگاه رفتم. در را باز کردم و همزمان دوستم رسید و با کمک هم از داخل ماشین، تجهیزات را به داخل آزمایشگاه بردیم.

همان شب شروع کردیم به تخریب دیوار. چون لوله های آب از داخل دیوار عبور می کرد، باید کارمان را به دقت انجام می دادیم تا اتفاقی پیش نیاید. قطر دیوار زیاد بود و عملیات تخریب تا نخستین دقایق شنبه طول کشید. حدود 30 ساعت کار کردیم تا موفق شدیم به گاوصندوق برسیم و با برش دادن آن جواهرات میلیاردی را سرقت کنیم.

بعد از سرقت نیز، برای اینکه آثار جرم را از بین ببریم مقداری بنزین در آزمایشگاه ریختم و آنجا را آتش زدم. بعد از دزدی، همراه همسرم راهی چند طلافروشی در کرمان و استان های همجوار شدیم و جواهرات را فروختیم و با پول آن یک باغ، آپارتمان لوکس، ویلا و 2 خودروی مدل بالا خریدیم.» اعضای این باند که در تحقیقات پلیسی به دام افتاده بودند پس از اعتراف به سرقت با قرار بازداشت موقت روانه زندان شدند.

کپی
لینک اشتراک گذاری

  • 4745 بازدید
  • 1095 نظر